سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 مریم محمد خانی - حیات طیبه

شکوائیه ای از خود

اگر زمانی درباره ی محرم، ماه قلب های زلال شده، اشک های صیقلی و مژگان تر از من می پرسیدند شاید جواب های بهتری داشتم. دیر زمانی است که فراموش کرده ام دغدغه های دوران نوجوانی ام را. آن روزگاری که اصلاح همه ی دنیا برایم مهم بود، همه ی انسان های عالم از کوچک تا بزرگ برایم مهم بودند.حالا احساس می کنم مدّت ها است نمی دانم؟! شاید قرن ها است که فاصله گرفته ام با این افکار یا شاید اقیانوس ها دور شده ام.

آن روزها افق دیدم پر بود از هیجان و  شور عشق ورزیدن به همنوعان و تلاش برای آسایش همگان. کجا رفته اند روزهای خوش، آرزوهای دست نایافتنی اما در نوع خود در اوج امیدواری.امید به دسترسی به آرمان های بزرگ انسانی!

ظاهراً سنم زیاد می شود به جهت گذشت سالها اما روح و اندیشه ام گویی روز به روز مستهلک تر می شود و من گویی روزمرّه گیها می میرم و آرزوهایم را حتّی به یاد نمی آورم که کی و کجا سربریده ام؟!

روزگاری نه چندان دور،  محرم برایم بویی از تلاطم و تحرّک داشت. می گشتم به دنبال مجالسی که روح تشنه ی مرا برای شنیدن سخنان آرمان گرایانه سیراب کند. سخنانی که در آن بوی جهاد، رشادت و ایثار شهادت بیشتر بگوش برسد.

نمیدانم روحیّه ی آزادی خواهی و آزاد منشی در من، به اضمحلال گذاشته یا دنیای مرا ،  آنقدر دنیا طلبی و زیاده خواهی پر کرده است، که دیگر حتّی اشک های عاشورایی هم قلب مرا جلا نمی دهد.

به کجا می رویم که ادعای مسلمانی داریم؟؟؟

ادامه مطلب...

نوشته شده توسط : مریم محمد خانی

نظرات ديگران [ نظر]


:لیست کامل یاداشت ها  :